Black queen
مقدمه .
چیه؟چرا اینشکلی نگام میکنی؟باشه باشه الان شروع میکنم...: خیلی خیلی خیلی خیلی وقت پیش دنیا یه سرزمین واحد بود.مکانی پر از جادو و شگفتی و صلح و زیبایی بدون هیچ بیماری و ناراحتی. ساحره ها و پری ها،شرور ها و خوب ها،آدم های خودخواه و آدم های خیر خواه همه بدون هیچ مشکلی باهم زندگی می کردن.ولی همه می دونیم که هیچوقت یه همچین دنیایی پا برجا نمی مونه مگه نه؟
توی یک روز تاریک و طوفانی بود که هفت فرمانروای بلک با هم متحد شدند:دلقک ،فرعون ،دزد دریایی،شاه دزد،نیمه کلاغ نیمه انسان، جن و ساحره با هم متحد شدند تا دنیا رو به دست خودشون بگیرن(یه چیز کاملا تکراری)و هفت فرمانروای وایت برای اینکه جلوشون رو بگیرن اول سعی کردن با حرف زدن متقاعدشون کنن...که نتیجه ای نداد...بعد هم خواستن یه قسمتی(تقریبا یک چهارم)دنیا رو بهشون بدن که قبول نکردن...پس با اونها جنگیدن
بعد از مدت طولانی جنگ و تلفات زیاد هم از طرف بلک ها و هم از طرف وایت ها بلاخره هردو طرف متقاعد شدن که دنیا رو به دو قسمت تقسیم کنن نیمه شمالی مال وایت ها و نیمه جنوبی مال بلک ها باشه.هفت فرمانروای وایت:فرشته،دهقان،پری،کتابدار،معلم،شوالیه و قاضی نیمه شمالی رو به بیت خودشون تقسیم کردن و هرکدوم اسم خاصی رو برای قلمروشان انتخاب کردن و البته بلک ها هم همین کار رو کردن که البته اونها زیر زمین و آسمان ها رو هم تقسیم کردن
درسته که هر پادشاهی بلک و وایت و هر قلمرو فرمانروا و پادشاه و ملکه خودش رو داشت ولی قرار بر این بود که هر هفت سال 7 نوجوان 17 ساله انتخاب بشن و به مدت 7 سال(چرا هی هفت هفت هفت می کنم؟)به هردو پادشاهی حکومت کنند.بعد از گذشت تقریبا 100 سال(انتظار داشتی بگم 700 سال؟)دوباره وقت این میرسه که 7 نفر انتخاب بشن که توی 100 سال گذشته همه از بین وایت ها بودن ولی اینبار...3 نفر از بین 7 نفر از بین بلک ها انتخاب میشن.
حالا این سه نفر باید آزمون هایی رو پشت سر بزارن و تمام تلاش خودشون رو بکنن تا بتونن ملکه یا پادشاه بشن ولی توی همون آزمون اول از بین x آزمون(خودتون میدونید چنده)یا موجود باستانی رو بیدار می کنن...یه موجود باستانی و خطرناک.